به نظر میرسد حاشیه امری اجتنابناپذیر و در عین حال، جذاب در حوزه هنر باشد که میزان علاقهمندی به آن، چندان ربطی به جایگاه اجتماعی و فرهنگی مخاطبانش ندارد و همیشه جذاب است. گاه اختلافنظر بین دو یا چند هنرمند در یک مضمون و نظریه هنری، دامنه اختلاف را چنان ابعادی میبخشد که متن را به حاشیه میراند. موسیقی پاپ در سالهای پیش از انقلاب، در کنار سینما از پرحاشیهترین هنرها بودهاند که همیشه -چه در رسانههای مکتوب و چه شنیداری و دیداری- ردی پررنگ از خود بر جای گذاشتهاند.
موسیقی اصیل اما معمولاً حاشیه چندانی نداشته است؛ درستتر اینکه نه هنرمندان این عرصه تمایلی به این کار داشتهاند و نه رسانهها امر چندان دندانگیری توانستهاند در این حوزه پیدا کنند. اگر هم حاشیهای بوده -که حتماً بوده- بیشتر در قالب حرفهای درگوشی بیان میشده و از محافل موسیقی و آوازی، راهی به بیرون پیدا نمیکرده است.
از روزگاری که فضاهای مجازی بیآنکه فرهنگ بهرهبرداری و استفاده بهینه از آن در جامعه نهادینه شده باشد، در جامعه گسترش پیدا کرد، بهجز اخبار زرد اهالی سینما و موسیقی پاپ، حرفهای درگوشی و محفلی اهالی موسیقی اصیل و خاصه آواز اصیل ایرانی، به صفحات حاشیههای زرد رسانههای مجازی -از تلگرام گرفته تا اینستاگرام- راه پیدا کرده است؛ حاشیههایی که البته اگرچه ظاهری دلسوزانه و گاه افشاگرانه و واقعنمایانه دارند اما در عمل، تیشه به ریشه نهال کمجان موسیقی اصیل و خاصه آواز ایرانی میزنند.
در تاریخ آواز اصیل ایرانی، چند آوازخوان بزرگ و معتبر داریم که اینگونه بیپروا و بیمحابا اعتبار و نامشان را با ناآگاهی و بیسوادیمان به حراج گذاشتیم. با یادگارهای اساتید آواز (گلپا و ایرج و شجریان و…) آنقدر متعصبانه و کور برخورد کردیم که گویی وارث بلاشک میراث آوازیشان هستیم. آنقدر بیپروا شدیم که با اندک سواد نداشتهمان، نهتنها آوازشان را، صدا و تحریرشان را که حتی حرفشان، خانوادهشان و میراثشان را به نقد گستاخانه کشیدیم. آنقدر حقیر شدیم که برای داشتن چند فالوئر بیشتر، چند کامنت و لایک بیشتر، بدیهیترین اصول اخلاقی را زیر عناوین اطلاعرسانی، تحلیل و… زیر پا میگذاریم.
آنقدر سرگرم سرگرمیهای روزمره در فضاهای مجازی شدیم که اجازه دادیم در این فضای مسموم، هر بیسروپا و بیمایهای موسیقی و آواز اصیل این سامان را در این نابسامانی اندیشه و قلم به سخره بگیرد تا چند نفری به این بیهنری مضحکش بخندند؛ هماو که نمیداند و سوادش را هم ندارد که بداند که موسیقی اصیل و صدالبته آواز، تنها راز و میراثدار ماندگاری شعر شاعران -از حافظ گرفته تا خواجوی کرمانی و…- است؛ هم او که از آواز اصیل ایرانی، تنها و تنها همچون مرادش احمد شاملو لایه ظاهرش را درک کرده است.
پس حرجی بر او و مرادش نیست. (یکی از روزهای برپایی کارگاه تخصصی آواز، یکی از شاگردان نظر استاد شجریان را درباره حرفهای شاملو پیرامون آواز و موسیقی اصیل پرسید. استاد گفت: «این حرفها را نباید جدی گرفت و محمدرضا (استاد لطفی) هم اشتباه کرد که پاسخ گفت.» بعد ادامه دادند: «من شعرهای شاملو را خواندهام و سعی کردم شعری را برای آواز و تصنیف انتخاب کرده استفاده کنم اما از لابهلای اشعارش متوجه شدم او درک مناسبی از موسیقی و آواز ایرانی ندارد.)
حال بهجای آنکه رگ گردن ورم کرده و با الفاظی ناشایست -که صد البته شایسته آن حقیر و سبکمغز است- او را مورد عتاب قرار دهیم، به خودمان نهیب بزنیم؛ به کارهای خودمان، به اندیشه و قلم خودمان فکر کنیم. به اینکه ما با نوشتهها و پاسخها و هتاکیهایمان نسبت به بزرگان و اهالی موسیقی و آواز در پوشش دلسوز و منتقد و… چه بلای خانمانسوزی شدهایم.