در روزهای ناامیدی و بهتِ جمعی و جهانیِ ناشی از شیوعِ ویروسِ کرونا،‌ پس از سال‌ها کتاب «راز مانا» توسط انتشارات «گمان» به انتشارِ مجدد رسید. در این سال‌ها که «محمدرضا شجریان» فعالیت‌های خود را به عنوانِ یک آوازخوان آغاز کرده و بدل به آنی شده که بخت‌ش را داشته که در زمانِ حیاتش‌ به اسطوره بدل شود، کتاب‌های بسیاری درباره‌ی او منتشر شده است که از آن جمله می‌توان به آثاری چون «هزار گلخانه آواز»، «لطیفه نهانی»، «خسرو خوبان»، «نغمه‌های سیاوش» و «سروش مردم» اشاره کرد؛ اما «راز مانا» تنها اثری است که ایشان بارها (چه در نامه‌ای به مورخه‌ی سی‌ام مرداد ماهِ سال 1382) و چه در گفته‌های‌شان تاکید کرده‌اند: «از مجموع مطالبی که به نقل یا با عنوان و نام اینجانب چاپ شده است و هنوز هم چاپ می‌شود فقط کتاب راز مانا مورد تأیید اینجانب می‌باشد.»

این کتاب را اولین بار نشرِ «گام نو» (علیرضا رجایی) منتشر کرد و 15 هزار نسخه نیز از آن به فروش رفت تا اینکه فعالیت‌های این انتشارات متوقف شد و نشر «گمان» موفق شد با خرید حقوق مادی و معنوی آن، نسخه‌‌ای تازه از آن را با شمایلی تازه منتشر کند.

«محمدرضا شجریان» خود در مقدمه‌ی این کتاب نیز آورده است: «بر این باور بودم که کار هنرمند آفرینش است و بس؛ و باید تفسیر و سخن گفتن از هنر را به جامعه شناسان و فیلسوفان و دیگران سپرد. به عنوان هنرمندی که همواره مورد لطف بیکران مردم است، همیشه در برابر پرسش‌های جدی قرار می‌گرفتم. گرچه در حد توان می‌کوشیدم تا دیدگاه‌های خود را توضیح دهم و یا در اندک مصاحبه‌ها با رسانه‌ها برداشت‌های خود را درباره‌ی موسیقیِ ایرانی بیان کنم، اما کمتر این فرصت پیش می‌آمد تا به‌تفصیل در این باره سخن بگویم. راز مانا مجالی بود تا این تأملات را با جامعه در میان بگذارم. و فراتر از این باید بگویم که مجالی بود تا تجربیات و تأملات خود را دیگرباره مرور کنم… خوشبختانه دوستانم اهل مجامله و تعارف نبودند و تا نکته‌سنجی‌های بسیار نمی‌کردند و پاسخ دقیق نمی‌گرفتند قانع نمی‌شدند و به سراغ پرسش دیگر نمی‌رفتند. گمانم لطف این گفت‌و‌گوها در این است.»

مساله‌ای که «محمدرضا شجریان» به آن اشاره می‌کند را می‌توان در جای‌جای این اثر مشاهده کرد؛ برای مثال در یک جایی مصاحبه‌شونده از او می‌پرسد: «یک مورد که من اسم آن را اقتدار پدرانه می گذارم این است که شما با وجود آن که به عقاید پدرتان باور نداشتید، ولی مثل او گرایش معنوی دارید.»‌ و خسروی آواز ایران پاسخ می‌دهد: «بله! درست است. من معنویت را بیشتر دوست داشتم تا عقاید پدرم را. تا یک زمانی تحت تاثیر پدرم بودم. بعد که خودم راهم را دنبال کردم، فکر می کردند همان آدم سابق هستم، در صورتی که من کار معنوی خودم را دنبال می کردم. در ضمن، هیچ وقت نمی خواستم پدرم را ناراحت کنم.»

این گفت‌وگوها در سالِ 1375 انجام شده است. زمانی که خواننده‌ی بزرگِ موسیقی ایران برای جشنِ تولد 56 سالگی‌اش آماده می‌شد و در کنارِ آن قرار می‌شود کتابی درباره‌ی زندگی و دیدگاه‌های او به روایتِ خودش منتشر شود؛ از مهرماه آن سال تا اسفند، گفت‌وگوها ادامه پیدا می‌کند و بعد از آن استادِ آوازخوان که نکته‌سنجی همواره یکی از خصوصیاتش هست، سوال‌ها را بازخوانی می‌کند و مصاحبه‌گران سوالاتِ جدیدی مطرح می‌کنند تا سرانجام کتاب شکلِ کنونی‌اش را پیدا می‌کند.

این اثر دو فصلِ اصلی دارد که در اولی دیدگاه‌های استاد آواز ایران درباره‌ی مسایلی چون آموزش موسیقی، تفاوت موسیقی ایرانی و غربی، ویژگی‌های موسیقی سنتی، نیاز‌های امروز موسیقی، و تفاوت موسیقی اصیل با موسیقی سنتی آمده است و در فصل دوم، زندگی و آثار شجریان تا دهه هفتاد طرح و بحث شده است؛ مباحثی مانند فراگیری موسیقی و کار با استادان ناموری، چون برومند، دوامی، دادبه، و مهرتاش. نیز دلیل کناره‌گیری از رادیو تلویزیون، همکاری با چاووش، همکاری با زنده‌یادان محمدرضا لطفی و پرویز مشکاتیان، و حسین علیزاده، ماجرای آلبوم بیداد، کنسرت‌های ایران، وضعیت میراث آوازی شجریان و…

«محمدرضا شجریان» در این کتاب نکته‌ای را مطرح می‌کند که می‌تواند دیدگاهِ اصلی او را در تمامِ سال‌های فعالیت‌ش را بیان کند. او می‌گوید: «موسیقی مطلوب من آن نوع موسیقی است که هم مردم بتوانند از آن استفاده کنند و هم اهل فن آن را بپسندند».

او در جایی دیگر از این اثر می‌نویسد: «با موسیقی زیسته‌ام و عمر خود را در پی رمز و راز این لطیفه نهانی طی کرده‌ام، بدان اندیشیده‌ام و دل در گروی آن نهاده‌ام. هنوز هم آن جذبه نخست، آتش در درونم می‌افکند، مرا می‌رباید و با خود می‌برد، و نمی‌دانم چیست در گوهر این افسونگر که چنین جان‌هایی لطیف را مسحور خویش کرده است.در همه این سالها کمتر مجالی داشتم تا شرح این سودا دهم:‌ «کاین همه زخم نهان است و مجال آه نیست.»

او در بخشِ دیگری از این کتاب می‌گوید:‌ «آدم خودش را نمی تواند پیدا کند. واقعا آدم دلش برای خودش تنگ می شود. به کارهای شخصی و روزمره هم نمی رسیم. یک وقت مشکل دندان داشتم و نمی رسیدم که معالجه کنم. دکتر می‌گفت تو خواننده‌ای و می دانی دندان‌هایت سرمایه‌های هنری توست. مرا به زور برداشت و برد مطب. می‌خواهم بگویم که زندگی‌ام شلوغ شده است. زندگی مشکل شده است. دلم می‌خواهد فرار کنم. بروم جایی که این مشکلات را نداشته باشد. بتوانم به کار هنری‌ام برسم.دنبال این می‌گردم که گوشه‌ای پیدا کنم، نوارهایم را بردارم و به تحقیق برسم….»

برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
فهرست