« یکی از افسوس‌های من – هنوز هم در این آخر عمر – این است که ای‌ کاش به جای شعر، یک اتفاقی می‌افتاد و من دنبال موسیقی می‌رفتم. شاید کمتر کسی باور کند؛ ولی من وقتی یک ساز تنها را می‌شنوم، همراه این ساز، هزار آهنگ به عنوان هارمونی و کنترباس و کنترپوان و غیره در ذهنم ساخته می‌شود. اصلا مایعی که در ذهن من است بیشتر به موسیقی کشش دارد. چیزی که برایم خیلی اهمیت دارد و هنر بزرگی هم هست، موسیقی است. خیلی خالص‌تر از شعر است. شعر یک مقدار به تفاهم من و شما سر کلمات هم بستگی دارد؛ اما موسیقی به این تفاهم هم احتیاج ندارد. اگر موسیقی با زبان خودش حرف بزند همه اقوام و ملل می‌توانند حس‌ش کنند. محتاج ترجمه نیست. خیلی مستقیم‌تر با عواطف انسانی ارتباط برقرار کرده است.»

اینها را هوشنگ ابتهاج گفته است. شاعری بزرگ که از نوجوانی به سرودن شعر و حضور در مجامع ادبی و فرهنگی و هنری روی آورده و مجموعه‌های درخشانی از شعر همچون «نخستین نغمه‌ها»، «سراب»، «شبگیر»، «زمین»، «چند برگ از یلدا»، «یادگار خون سرو»، «سیاه‌مشق»، «تاسیان» و… حاوی غزل‌ها و نوسروده‌ها از خود به‌یادگار گذاشته است. او اما همان‌اندازه‌ای که در شعر، نامی شناخته شده ست؛ در موسیقی معاصر ایران نیز سهمی بسزا دارد. پس از بازنشستگی پیرنیا به سال ۱۳۴۶ تنی چند از موسیقی‌دانان و اندیش‌مندان و شاعران جایگزین او شدند که هیچ‌‌کدام نتوانستند موفقیت‌های او را در این برنامه تکرار کنند تا اینکه در سال ۱۳۵۱ هوشنگ ابتهاج مسوولیت تولید برنامه‌ها را عهده‌دار شد و با تغییر نام برنامه‌ها همه را در قالب برنامه‌ای واحد به نام گل‌های تازه (۲۰۱ برنامه) ارایه کرد. او در این دوران در رادیو، تلاش کرد تا به موسیقی کلاسیکِ ایران، ارجی دوباره نهد که حاصلِ آن، آثارِ بسیار درخشانی است، ضمن آنکه ابتهاج توانست در دورانِ مدیریتِ خود هنرمندانی همچون محمدرضا شجریان، محمدرضا لطفی، شهرام ناظری، حسین علیزاده و نام‌های بزرگ دیگری را به موسیقی ایرانی معرفی کند. در آن‌زمان دانش موسیقایی این هنرمندان در کنارِ مدیریتِ سایه آثاری خلق کرد که می‌توان آنان را قرائتی نوین از موسیقی ایران دانست و نهضتی شکل داد که تا هم‌اکنون نیز تاثیراتش بر موسیقی ایران مشهود است؛ «سایه» خود آن دوران و حضورِ این افراد را سببِ رستاخیزی در کار موسیقی ایرانی دانسته است.

«حسین علیزاده» درباره‌ی آشنایی خود با سایه می‌گوید: «آن زمان که در «مرکز حفظ و اشاعه موسیقی» فعالیت می‏کردم، نام «هوشنگ ابتهاج» را شنیده بودم؛ اما هنوز با او آشنایی نداشتم. تا این‏که در آخرین «جشن هنر» در سال 56 ایشان را در شیراز ملاقات کردم. برنامه‏ای که آن زمان در دستگاه نوا ارائه کرده بودم، فرم تازه‏ای از این دستگاه بود و در مصاحبه‏ای که آن زمان انجام دادم، مطالبی را بازگو کرده بودم که ظاهراً خیلی به سن و سالم نمی‏آمده است. آقای ابتهاج هم که همیشه در صحبت‏هایشان رگه‏هایی از طنز وجود دارد، آن شب قبل از اجرا به من گفت: «ما امشب خیلی از شما انتظار داریم.» او این جمله را به نحوی ادا کرد که انگار منظورش این بوده که حرف‏هایی بزرگ‏تر از سن و سالت زده‏ای! من هم گفتم امیدوارم که بتوانم این کار را انجام دهم. در هر صورت بعد از اجرای آن برنامه، پیوند احساسی من و «هوشنگ ابتهاج» خیلی صمیمانه شد و با وجود تفاوت سنی، مثل یک دوست هم‏سن‌وسال همیشه کنار من ماند. به همین دلیل بعد از آن فعالیتم را در رادیو متمرکز کردم و در برنامه‏هایی از قبیل «گلچین هفته» (که «سایه» آن را تهیه می‏کرد) کارهایم را ارائه کردم.»

علیزاده در گفت‌وگویی دیگر اضافه کرده است: «آن زمان هم «هوشنگ ابتهاج»، هم آقای «لطفی» و هم من به دنبال یک تشکیلات موسیقی بودیم که به دولت وابسته نباشد. در آن دوره هم می‏توان گفت که موسیقی اصلاً بخش خصوصی نداشت، مگر شرکت‏هایی که بیشتر در زمینه موسیقی پاپ فعال بودند. به همین علت ما این بحث را مدت‏ها در منزل «سایه» داشتیم که فضایی را مهیا کنیم که موسیقی، خارج از چارچوب‏های دولتی به ادامه حیات بپردازد. جرقه‏های تشکیل «چاوش» از همان‏جا زده شد، منتها در کش‏و‏قوس انقلاب و فراز و نشیب‏های آن، این پروسه مدتی متوقف شد. اما بعد از انقلاب و فروکش کردن تب‏و‏تاب‏ها نیاز به وجود چنین مرکز مستقلی بیش از گذشته احساس شد. چون در همان دوره از سوی رادیو و تلویزیون از ما دعوت کردند، اما فهمیدیم که اهداف هنری را خیلی نمی‏توان در مراکز تولیدات دولتی دنبال کرد. به همین دلیل، چاوش نه‏تنها فعالیت‏های خودش را دنبال می‏کرد، بلکه به مرکزی تبدیل شد که دانشجویان به علت تعطیل شدن دانشکده موسیقی، فعالیت‏هایشان را در آنجا ادامه می‏دادند. در کل، می‏توان گفت که «سایه» یکی از ارکان اصلی تشکیل «چاوش» بود.»

دوران حضورِ او در رادیو، البته موافقان و مخالفانِ بسیاری داشت. در واقع حضور نوازندگان جوانِ ملزم به موسیقی ردیف- دستگاهی هر اندازه که باعثِ شکوفایی این سبک از موسیقی شد؛ اما نگاه دیگری در مقابل این دیدگاه قرار دارد و می‌گویند چنین دیدگاهی سبب فراموشی شکلی از موسیقی «گل‌ها»ِیی شد که نوعی موسیقی بزمی است و هم‌‌اکنون در حالِ رواجِ دوباره است. اکبر گلپایگانی یکی از هنرمندانی است که چندان دل خوشی از حضور ابتهاج در رادیو ندارد. او گفته است: «در ادامه کار، مساله‌ای پیش آمد و تغییراتی رخ داد که باعث شد همه ما از «گلها» کناره بگیریم؛ ما دیدیم این‌ها چیز‌هایی می‌گویند که نمی‌توانیم هضم کنیم. این‌ها آمدند و برنامه‌هایی را درست کردند و گفتند ما می‌خواهیم ردیف‌ها را بزنیم که من از آقای شهناز پرسیدم: «استاد این‌ها چه می‌گویند؟ منظورشان از ردیف چیست؟» من خودم ۹ سال‌ونیم شاگرد نورعلی‌خان برومند بودم و مجموعه آوازی «فراز و فرود» را که شامل ۶۰۰ ردیف منتشر شده، زیر نظر من نوشته شده است. ما گفتیم این ردیف چیست و ردیف می‌خواهد چه کار کند؟ گفتیم گوش کنیم، ببینیم چه می‌گویند؟ چند نفری آمدند و حرف‌هایی زدند که به نظر ما خوشایند و در شأن برنامه‌ای، چون «گلها» نبود. حتی گفتند ما می‌خواهیم اسم برنامه «گلها» را نیز عوض کنیم. آقایی که شاعر هم بود و افکار خاصی داشت، چنین چیز‌های عجیب و غریبی می‌خواست.»

اما بسیاری از هنرمندان نیز به آن دوران نگاهِ مثبتی دارند؛ برای مثال «حسن ناهید» در پاسخ به کنار گذاشته شدن زنده‌یاد جلیل شهناز توسط ابتهاج و رجحان دادن لطفی بر او و حذف ایشان از گل‌ها می‌گوید: «اتفاقا آقای ابتهاج به استاد شهناز، آقای یاحقی، استاد پایور و دیگر اساتید خیلی اهمیت می‏داد و موجب آن شد که برنامه‌هایی از استادان حسین تهرانی، فرامرز پایور و دیگران از رادیو پخش شود. من فکر نمی‌کنم ایشان عاملی بوده‏اند برای رفتن استاد شهناز و استاد یاحقی از رادیو، بلکه قضیه برعکس است.» آن سخنان در حالی علیه ابتهاج مطرح شد که زنده‌یاد استاد جلیل شهناز در چند برنامه گل‌های تازه از جمله شماره ۵۰ به هنرنمایی پرداخته‌اند.

یکی از پرحاشیه‌ترین مسایلِ مربوط به حضورِ سایه در رادیو، اختیاراتِ بی‌حد و حصری است که به «محمدرضا لطفی» می‌دهد. ابتهاج و لطفی به قدری با هم رفاقت پیدا کردند که در یک کنسرت مشترک به همراهی محمد قوی‌حلم روی صحنه رفتند و این بار ابتهاج چندی از غزل‌های خود را برای حاضران در سالن دکلمه کرد. این اثر در سال ۱۳۸۸ به‌طور رسمی توسط محمدرضا لطفی با عنوان بال در بال منتشر شد.

علاقه‌ی این دو استاد به یکدیگر حالا دیگر بر همه عیان است و با شعرِ « بی‌تو دیگر غزل سایه ندارد لطفی/ باز راهی بزن ای دوست که آهی بزنم.» در تاریخِ ادبیات ایران نیز جاودانه شده، «سایه» درباره‌ی «لطفی» گفته: «باید موسیقی با درون شما کوک بشود. این کاری است که بعضی از کارهای لطفی با من می کند. در واقع با صداهای درونی آدمی یکی می شود و آنقدر فشار این صداهای درونی زیاده که سینه را می خواهد بترکاند!..» استعفا از رادیو بعد از کشتارِ واقعه‌ی «میدان ژاله» اما «ابتهاج» به همراهِ یارانِ خود از رادیو استعفا می‌دهد و حتی در اعتراض به این کشتار، کنسرت شوروی خود را هم کنسل می‌کنند. پس از این اتفاق، کانون فرهنگی و هنری چاووش به سرپرستی و مدیریت دائم‌العمر ابتهاج به راه می‌افتد با همان موزیسین‌ها و نوازندگانی که در رادیو می‌نواختند. کانونی که به تولید ۱۲ آلبوم پرداخت و توانست برگه‌‌‌های زرینی به موسیقی ایران اضافه کند.

او در تشکیل و تاسیس کانون «چاووش» و پرورش هنرمندانی چون محمدرضا لطفی، محمدرضا شجریان، حسین علیزاده و دیگرانی که بعدها هر کدام ستون‌ِ موسیقی ایران شدند، نقش مهمی ایفا کرد.  ابتهاج به‌همراه هنرمندان یادشده در اعتراض به واقعه هفدهم شهریور ۱۳۵۷ از رادیو استعفا کرد. تشکیل و تاسیس کانون فرهنگی و هنری چاووش و انتشار ۱۲ آلبوم (۱۰ آلبوم رسمی) معروف جریان‌ساز نشانِ دیگری برای فعالیت‌های هنری اوست. او تصانیفِ بسیاری نیز خلق کرد که توسط بزرگ‌ترین آهنگ‌سازان و خوانندگان موسیقی اصیل ایرانی تبدیل به قطعات ماندگار موسیقی معاصر ایران شده است.

تصنیف «سرگشته» (تو‌ای پری کجایی) یکی از مشهورترین و ماندگارترین آثار موسیقی معاصر ایران است که نخستین بار با آهنگ‌سازی همایون خرم در دستگاه همایون و با صدای حسین قوامی اجرا شده است. این تصنیف را بعد‌ها کامبیز روشن‌روان برای اجرای ارکسترال تنظیم کرد و با صدای محمد اصفهانی بار دیگر اجرا شد.

تصنیف «به‌یاد عارف» (بنشین به یادم شبی) یکی دیگر از تصنیف‌های ماندگار ابتهاج است که در آلبومی به‌همین نام منتشر شده است. این تصنیف با آهنگ‌سازی محمدرضا لطفی در بیات‌ترک و با صدای محمدرضا شجریان اجرا شده است.

تصنیف «سپیده» (ایران‌ای سرای امید) مشهورترین تصنیف هوشنگ ابتهاج است که با آهنگ‌سازی محمدرضا لطفی در دستگاه ماهور و با صدای محمدرضا شجریان اجرا شده است و اهمیت تاریخی آن نیز در این است که مهم‌ترین اثر موسیقی هنرمندان ایران در سال‌های پیروزی انقلاب اسلامی است. محتوی موسیقایی این آلبوم مرتبط با حوادث و شرایط اجتماعی ایران در زمان وقوع انقلاب 1357 است. این اثر دربرگیرنده تصنیف معروف «ایران ای سرای امید» (تصنیف سپیده) است که مربوط به شعری از هوشنگ ابتهاج (ه. الف. سایه) بر روی آهنگی از محمدرضا لطفی است. لطفی درباره ساخت این قطعه گفته است: «تصنیف سپیده دیرتر از مقدمه آن ساخته شده است. چند ماه پیش از نخستین کنسرت این اثر، وقتی به منزل سایه رفتم و با سه‌تار، آهنگ تصنیف را برای او نواختم علاقه‌مند شد که شعر آن را بسراید. خواهش کردم هر چه زودتر اقدام کند چون کنسرت در راه بود و بدون این تصنیف، کارمان ناقص می‌ماند. کار سرودن شعر طولانی شد و من نگران بودم، تا این که یک هفته مانده به اجرای کنسرت شعر آماده شد و من آن را نزد شجریان بردم.»

البته در این آلبوم آثار ماندگار دیگری مثل «یادگار خون سرو» از هوشنگ ابتهاج آمده است که به دلیل موفقیت‌های تصنیف «ایران ای سرای امید» به حاشیه رفتند و چندان دیده نشدند.

اما جدا از تصنیف‌های جاودانه ابتهاج که به سه نمونه آن اشاره شد، تعداد زیادی از غزل‌ها و نوسروده‌های این شاعر نیز تبدیل به قطعات آوازی یا تصنیف شده است. استاد محمدرضا شجریان تصنیف‌ها و آواز‌های بسیار زیبا و ماندگاری در آلبوم‌ها و کنسرت‌های مختلف خویش با اشعار ابتهاج اجرا کرده است که در آن میان می‌توان به این نمونه‌ها اشاره کرد: «برسان باده که غم روی نمود‌ای ساقی»، «نه لب گشایدم از گل نه دل کشد به نبید»، «در این سرای بی‌کسی کسی به در نمی‌زند»، «ای عاشقان‌ای عاشقان پیمانه‌ها پر خون کنید» و… همچنین هنرمندان دیگری همچون شهرام ناظری، علیرضا افتخاری، بیژن بیژنی، همایون شجریان، علیرضا قربانی، محمد معتمدی و… نیز غزل‌ها و نوسروده‌هایی از این شاعر را در قالب آواز یا تصنیف اجرا کرده‌اند. با این حال، یکی از آخرین و البته زیباترین اشعار ابتهاج به قالب موسیقی اصیل ایرانی درآمده و تصنیف ماندگاری شده، شعر «ارغوان» است (ارغوان، شاخه هم‌خون جدامانده من/ آسمان تو چه رنگ است امروز…) که از نوسروده‌های شاعر به‌شمار می‌آید و با آهنگ‌سازی مهیار علیزاده و آواز علیرضا قربانی اجرا شده است. او این شعر را در سال‌هایی که در زندان بوده، خطاب به درخت ارغوانی که در حیاط خانۀ خود داشته، سروده است. تأثیر این شعر بر مخاطبان تا آن‌جا بوده است که وقتی در سال 1387 منزل شخصی او را به ثبت سازمان میراث فرهنگی می‌رسانند، نام «خانۀ ارغوان» را برای آن انتخاب می‌کنند. این شعر به صورت دکلمه و با صدای خود سایه منتشر شده است. علاوه بر آن علیرضا قربانی نیز آن را به صورت تصنیف اجرا کرده است. در این سروده، او نگاهی انتقادی به جهت‌گیری های موجود در جامعه دارد و از دوری خویش از آسمان و طبیعت شکوه می‌کند. دوری او از روز آفتابی و آسمان آبی، نماد گرفتار شدنش در فضایی خفقان‌آور است.

برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
فهرست